چخوف 101 است که بگوید شخصیت های او در جهان های متفاوتی زندگی می کنند که به ندرت به هم نزدیک می شوند. همه این پزشکان خسته کننده، صاحبخانه های بیهوده، کارگران رواقی و هنرمندان پرمدعا بدون اتصال و تغییر روی سماور پچ پچ می کنند. مطمئناً، آنها اسلحه ها را به سمت یکدیگر (و خودشان) نشانه می روند یا به عشق بی پایان خود اعتراف می کنند، اما چنین درخشش های شور و شوق شبیه یک بازی سولیپسیست است. این یک کمدی است که مملو از مالیخولیا است. اما اگر چخوفها در یک نمایش وجود نداشته باشند، به امید خدا بازیگرانی هم در آنها زندگی میکنند. در تئاتر پر ستاره اما خشک لینکلن سنتر اینطور نیست عمو وانیاتوسط لیلا نوگباور با خونسردی تزلزل ناپذیر به صحنه رفت.
طراحی رنگارنگ Mimi Lien مستقیماً بر این احساس تأکید می کند که این “روس ها” (نقل قول های ترسناک به دلیل اینکه به طور مبهم آمریکایی شده اند) سیاراتی هستند که مسیرهای مداری آنها قطع نمی شود. مجموعههای او در اطراف لبههای صحنه گسترده ویویان بومونت چمباتمه میزنند و با به حداکثر رساندن فضای منفی بر فاصله روانی تأکید میکنند. دو قسمت اول دارای یک حیاط خلوت، فضای خانهدار هستند – یک میز پیک نیک، صندلیهای تاشو، یک نیمکت و یک عکس سیاه و سفید بزرگ از درختان توس که دیوار پشتی را پوشاندهاند. (همه چیز بسیار شبیه چوب به نظر می رسد.) دومین اقدام ما را به خانه مدیر کشاورزی وانیا (استیو کارل) و خواهرزاده اش سونیا (الیسون پیل) می برد، اما دکور با سلیقه اواسط قرن به همان اندازه برای اطرافیان نفرت انگیز به نظر می رسد.
اگر مبلمان دچار بحران وجودی می شود، افراد افسرده نیز روی آن نشسته اند. وانیا اسلوب میانسالی است که عشق و شادی را فدای وظیفه کرده است، دهه ها در مزرعه کار می کند و پول را به الکساندر (آلفرد مولینا)، کلاهبردار متکبر یک استاد هنر می رساند. اسکندر با خواهر متوفی وانیا ازدواج کرد و سونیا ساده لوح و زشت ثمره این وصلت است. آلنا (آنیکا نونی رز)، همسر دوم بسیار جوانتر الکساندر، یک پوره غمگین پیچیده است که وانیا آرزوی او را دارد، مانند دوست خانوادگی آستروف (ویلیام جکسون هارپر)، یک محیطبان محلی و پزشک سختنوش. اوه، تقریباً فراموش کرده بودم: سونیا عاشق استروف است، وانیا از اسکندر متنفر است، و یک جوان محلی کم حرف (اسپنسر دونوان جونز) وجود دارد که به سونیا نگاه های غمگین و دود می کند. آخرین عنصر اختراع نوگباور است، تکرار دیگری از عشق نافرجام در این ماتریوشکای بدبختی.
عمو وانیا (عکس جدید در حال آمدن است هر چند سال یکبار) دقیقاً صبحانه نیست – مثلاً باید سخت کار کنید تا آن را خراب کنید – اما اجراکنندگان آن معمولاً از پشتیبانی قوی برخوردار هستند. هنگامی که نام میانی خود را جلا دادند، می توانند به کمدی رقت انگیزی بپردازند که با حس پیشگویانه چخوف مبنی بر اینکه روسیه پیش از انقلاب زیر پای قهرمانان بیکار در حال فروپاشی است، بنشینند. یکی از ترفندهای او اندیشیدن به نسل های آینده است. آستروف با تعجب می گوید: «مردمی که در صد یا دویست سال آینده زندگی می کنند، در مورد ما چه فکری خواهند کرد؟» آیا از ما به نیکی یاد می کنند؟» درست همانطور که شکسپیر یک زندگی درونی نامرئی و نامرئی را بیان کرد (شنل مرکب هملت)، چخوف آینده نگران کننده ای را در مردان ناآرام خود پرورش داد. شاید از خود میپرسید: آیا مطالب بسیار خاص اسلاوی من یک قرن بعد مرتبط خواهد بود؟
پاسخ بله است، البته. اگر به ترکیبی از بدخلقی و بدخلقی دکتر آنتون حساسیت ندارید، دکتر نمایشنامهنویس هنوز با تحلیل بالینی و در عین حال دلسوزانهاش از ضعف انسان ما را مجذوب خود میکند. بنابراین، نوگباوئر، تیم طراحی او (از جمله کی وویس در لباسها و لپ چی چو و الیزابت هارپر در نورپردازی) و گروه بازیگران چه کاری انجام میدهند تا ما را بر سفر دردناک وانیا از تلخی تا… خوب، ناامیدی کاتاتونیک متمرکز کنند؟ نسخه فعلی هیدی شرک فوق العاده (قانون اساسی برای من چه معنایی دارد) هیچ چیز رادیکال را امتحان نمی کند. این زبان کم و بیش بومی آمریکایی با ترکیبی جزئی از واژگان غیر هنجاری است (سه لعنتیبا یک به لعنتیچندین جهنمبا و لعنتیs). با وجود لباس ها و مبلمان مدرن، گوشی های هوشمند و لپ تاپ ها در هیچ کجا دیده نمی شوند. وقتی اولین بار شنیدم که شرک در حال ترجمه است، امید احمقانه ای داشتم که ممکن است جنسیت عنوان را تغییر دهد. فوت و فن؟ آره اما چیزی وجود خواهد داشت.
این به معنای چیزی بیشتر از یک لباس مدرن دیدنی اما گرم است وانیا با بازیگران بزرگی که هرگز با هم کنار نمی آیند. من هارپر را خواهم دید (اعتماد اولیه) در هیچ؛ این ترکیبی عجیب از تهاجمی، ناامنی و گرمی است، اما من به خصوص دوستی او با وان یا حتی وضعیت او به عنوان یک پزشک را نخریدم. در مرحله سوم، او اسکرابهای بیمارستانیاش را با لباسهای سالنی رنگپاشی شده عوض کرده است، و شما تعجب میکنید که آیا آسترو برای اصلاح خط و قلم مو به تعطیلات خود رفته است. کارل مطمئناً منظرهای است که باید تماشا کرد، و دیدن او برای تبدیل ویژگی ستارهی فیلمش – نوجوان خجالتی – که در بدن رفیق – میانسال به دام افتاده است – به چیزی خامتر و دلخراشتر تبدیل میشود، بسیار خوب است. در حین ورشکستگی هیستریک وانیا در مرحله سوم، با تاسف از اتلاف سالها، کارل روی میز آشپزخانه میپرد و روی آن میخزد و مانند گربهای چاق چاق در بحران میانسالی بر سر مالینا فریاد میزند.
دیگران روی صحنه به نظر میرسند که یا اشتباه کارگردانی شدهاند (رز) یا کمتر کارگردانی شدهاند (مولینا)، اما پیل با سونیا تشنهی دردناک MVP شب است. پیر دختر مضحک برای بازیگران جوان گوشت قرمز است و پیل از هر منافذی هراس عصبی ساطع می کند. رنگ پریده و نیرنگ، از درد اخم میکند، اما هرگز اغراق نمیکند. برخی از توصیفات حیوانات خانگی چخوف به انگلیسی ترجمه شده است (نه تنها در وانیا) “عجیب”، “عجیب”، “احمقانه” و انواع آنها. انسان بودن به معنای عجیب و غریب بودن است و پیل آن شکستگی را با گرمای محسوسی تجسم می کند که آرزو می کنم همه چیز اطرافش را شعله ور کند.
عمو وانیا | 2 ساعت و 30 دقیقه یک وقفه | تئاتر ویویان بومونت | 150 W. 65th Street | 212-239-6200 | بلیط را از اینجا بخرید