ابی عزیز: زن در حال آماده شدن برای فرار با بهترین مرد شوهرش است


محتوای مقاله

ابی عزیز: من 35 سال است که با «جرج» ازدواج کرده ام. وقتی ازدواج کردم باردار بودم. ما فقط پنج ماه با هم قرار گذاشتیم. ما از خانواده‌هایی آمدیم که معتقد بودند باید «کار درست را انجام دهیم» و ازدواج کنیم. من شوهرم را دوست دارم، اما هرگز آنقدر که فکر می کردم.

تبلیغات 2

محتوای مقاله

من قبل از ازدواج نسبت به شخص دیگری (“دنیس”) احساس داشتم، اما همیشه وقتی همدیگر را می دیدیم در روابط متفاوتی بودیم. در عروسی ما صمیمی شوهرم بود و سال ها با هم دوست بودند. او رفت و 25 سال است که همدیگر را ندیده ایم. من و دنیس اخیراً دوباره به هم وصل شدیم و وقتی برای اولین بار همدیگر را دیدیم انگار با یک کامیون پر از احساسات برخورد کردیم.

دنیس به من احساس می کند که قبلاً هرگز احساس نکرده بودم. مدت زیادی در مورد اینکه چقدر دلتنگ هم هستیم صحبت می کنیم. ما می توانیم هر چیزی را به یکدیگر بگوییم. من خوشبخت ترین کسی هستم که در زندگی ام بوده ام، اما باز هم همه چیز سخت است. من هنوز با شوهرم زندگی می کنم، اگرچه قصد دارم در اسرع وقت از خانه خارج شوم. دنیس باید از مادرش مراقبت کند و نمی تواند به سادگی از آنجا دور شود.

محتوای مقاله

تبلیغات 3

محتوای مقاله

ما می خواهیم با هم باشیم. ما هرگز کاری بیش از بغل کردن و به اشتراک گذاشتن بوسه های پرشور انجام ندادیم. جورج صدمه می بیند، اما آیا باید برای راضی کردن شخص دیگری به شادی خود ادامه دهم؟ چه زمانی سزاوار شاد بودن هستم؟ – در مورد فرار

عزیز در مورد فراری: تو حق داری شاد باشی و جورج هم همینطور. آیا شما و دنیس در طول آن مکالمات طولانی درباره ازدواج صحبت کردید؟ آیا جورج می‌داند که قصد رفتن دارید و چرا؟ مادر دنیس (که اغلب در تصویر است) در مورد رابطه او با شما چه احساسی دارد؟ اگر رمانتان شکست بخورد، چگونه می‌خواهید از خودتان حمایت کنید؟

قبل از بستن چمدان‌هایتان مطمئن شوید که پاسخ این سؤالات را دارید، زیرا اگر این کار را نکنید، ممکن است درب ازدواج رضایت‌بخشی را با کسی بکوبید که تنها نقصش این بود که او دنیس نبود.

تبلیغات 4

محتوای مقاله

ویدیوی توصیه شده

بارگذاری...

پوزش می طلبیم، اما این ویدیو بارگیری نشد.

ابی عزیز: شوهر سابقم بر اثر سرطان در حال مرگ است. من کمی قبل از طلاق باردار شدم. من او را ترک کردم زیرا او از نظر جسمی، روحی و روانی به من آزار داد. من هرگز در مورد پسرش به او نگفتم. من در واقع دروغ گفتم و به او گفتم که بچه مال دیگری است. من این کار را برای محافظت از فرزندمان انجام دادم.

حالا که سابقم در حال مرگ است، احساس گناه می کنم. او هرگز فرزند دیگری نداشت. آیا باید به او بگویم که او یک پسر دارد؟ – احساس گناه در غرب میانه

گناه عزیز: این یک سوال جالب است. اولین واکنش من این است که بگذارم سگ های خواب دروغ بگویند. توصیف شما از شوهر سابقتان نشان می دهد که او از کودک به عنوان یک پیاده برای آزار بیشتر شما استفاده می کند. با این حال، نگفتید که آیا پسرتان می‌داند پدرش کیست؟ اگر این کار را بکند، ممکن است بخواهد قبل از اینکه تمام شود با او ملاقات کند. این به شما بستگی دارد که تصمیم بگیرید.

ابی عزیز توسط ابیگیل ون بورن، با نام مستعار جین فیلیپس نوشته شده است و توسط مادرش، پائولین فیلیپس، تأسیس شده است. با ابی عزیز در DearAbby.com یا با صندوق پستی 69440, Los Angeles, CA 90069 تماس بگیرید.

محتوای مقاله

دیدگاهتان را بنویسید